اوااوا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

هدیه اسمانی’اوای دلنشین زندگی,

دومین صدای ارام بخش مامان

دیروز شنبه بود . بالاخره رفتم و سونو رو انجام دادم. بابایی و رهایی هم اومده بودن.من با نگرانی تمام رفتم داخل اتاق سونو و با خوشحالی اومدم بیرون. وای نمی دونی چقدر خوشحال بودم.دکتر گفت که تو وضعیتت خوبه و اندازه ات هم خوبه و حتی قلبت هم تشکیل شده. وقتی که صدای قلبت رو شنیدم یه حس تازه بهم دست داد .اینکه چقدر دوستت دارم و مادر شدن چقدر شیرینه. فکر نمیکنم چیزی شیرین تر از صدای قلب یه نی نی کوچولو واسه مامانش باشه.صدای ناز نازی قلبت خیلی ارامش بهم داد. این اطمینان رو بهم داد که تو هستی و داری تو وجود من رشد می کنی و بزرگ می شی. قول بده سالم باشی و زود زود به دنیا بیایی.مشتاقانه منتظر اون روزم. عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم. ...
29 فروردين 1391

مامان خیلی نگرانته

چهارشنبه ١٦/١ ٩١بالاخره تونستم برم دکتر و جواب ازمایش و سونومو نشون بدم. ولی مامان از اون موقع خیلی نگرانت شده . اخه دکتر گفت که اندازه جنین نسبت به سن بارداریت خیلی کوچیکه.وای نمی دونی چقدر ناراحت شدم .گفت باید دوباره بری سونو و ببینیم که وضعیت تو چه جوریه. برای شنبه نوبت گرفتیم و بایدمنتظر بشیم تاشنبه. وای تا اون موقع چی به من میگذره.نکنه خدای نکرده اتفاقی برات بیافته. تا اون موقع من صد بار می میرم و زنده میشم. خدا کنه خوب باشی و سالم. دوسسسسسسسسسسسستت دارم.  
20 فروردين 1391

خیلی دوستت دارم

عزیز دلم خیلی دوست دارم. اوایل وقتی که بهت فکر میکردم انگار احساسی نسبت بهت نداشتم.اما الان دیگه فرق می کنه. یه حس عجیبی بهت دارم. یه حسی از درون منو به سمت تو میکشونه و ذهنم مشغول تو می شه. و روز به روز این حس داره قوی تر میشه . نمی دونم دختری یا پسری ,هر چی که هستی خدا کنه که سالم باشی.زود به دنیا بیایی و بزرگ بشی و هم بازی ابجی رها بشی. رها هنوز درک درستی از وجود تو نداره.ما هم خیلی گیری روش نداریم. گل مامان هنوز نتونستم برم دکتر و ازمایشات و ...... انجام بدم .اخه تا حالا تعطیلات عید بود و حالا هم دکتر ها سرشون شلوغه و نوبت ندارن. عصری زنگ زدم و نوبت گرفتم ,برای ٢٢ سه شنبه اینده نوبت داد .وای که تا اون روز چقدر سخت میگذره. ...
16 فروردين 1391

نفس

                                                    نفسم می گیرد                    در هوایی که نفس های تو نیست                                &n...
16 فروردين 1391

ورود تو به زندگی مامان و بابا

با شروع سال ٩١ تو به زندگی مامان وبابا پا گذاشتی و ما به یک دوره جدید از زندگی وارد شدیم. خدا تو رو سال تحویل ٩١ به ما هدیه داد و این باعث شد که مامان یک بار دیگه حس شیرین مادری رو تجربه کنه . ما از اومدن تو به زندگیمون خیلی خوشحال شدیم و هزاران هزار بار خدا رو شکر کردیم و به خاطر این هدیه اسمانی از او ممنونیم. عزیز دلم هنوز وقت نکردم تا جواب ازمایش مو به دکتر ببرم,ولی از همین الان ارزو میکنم که سالم باشی و بدون هیچ مشکلی به دنیا بیایی. ابجی کوچولو هنوز نمی دونه که یه نی نی دیگه هم توی راهه.اخه هنوز بهش نگفتیم.اگر هم بگیم فکر نمی کنم که درک کنه اخه قربونش برم خیلی کوچولوه.اون همه اش دو سال و نیمه شه. عمده نگرانی مام...
7 فروردين 1391
1